سلامت نیوز: خیلی از این مردان و زنان مجبور به این کارها هستند نمیتوانند دزدی یا هرزگی کنند سعی دارند نان حلال کسب کنند. موافقین و مخالفین این نظریه هر کدام شروع به صحبت میکنند که دخترک کوچکی برای فروش دستمال کاغذی وارد بحث میشود. چند نفر از او دستمال کاغذی میخرند. اما زن عصبانی کنار دست من اعتراض میکند و میگوید: این بچهها بسیار معصوم هستند اما تعداد زیادی از آنها توسط باندهای نامناسب برای فروش اجناس و استفاده از ترحم ما وارد مترو و خیابان میشوند. دولت باید این بخش را کنترل کند که متاسفانه اینگونه نیست. میگویم: این حرف درست است اما بعضی از این بچهها برای کمک به اقتصاد خانه و خانواده کار میکنند.
به گزارش سلامت نیوز، روزنامه روزان نوشت: وارد واگن قطار مترو که میشوم صداهای مختلف و تبلیغهای فروشندگان برای فروش کالاهایشان توجهم را جلب میکند. مثل همیشه مترو مملو از تکاپو و تلاش است. تلاشی که از کودک 7 ساله تا زنان و مردان مسن را شامل میشود. دیدن زن مسنی که به سختی نایلون وسایل سنگینش را جا به جا میکند و سعی دارد اسفند دودکن را یک وسیله ضروری برای خرید جلوه دهد برای مترو سوارها عادی شده. نگاهم را از صورت خسته اش میدزدم اما وقتی دور میشود با کنجکاوی دنبالش میکنم. مشخص است که پا درد دارد و به سختی داخل قطار در حال حرکت گام بر میدارد. از جایم بلند میشوم و دنبالش میروم. نزدیکش که میشوم اسفند دود کن را به سمتم میگیرد و با خوشرویی آن را تبلیغ میکند. وقتی میفهمد که به دنبال مصاحبه هستم میترسد و آرام میگوید من حرفی برای پخش ندارم.
اجاره خانه و هزینه تحصیل بچهها کمرشکن است
برایش توضیح میدهم که این روزنامه است و کسی چهره اش را نمیبیند و صدایش را نمیشنود و من نیز اسمش را نخواهم برد. کمیمردد نگاهم میکند و میگوید: من حرفی برای گفتن ندارم. سه دختر و یک پسر مدرسهای دارم. شوهرم چند سالی هست که به دلیل اعتیاد ما را رها کرده و رفته. دو دختر بزرگترم در یک شرکت کار میکنند؛ اما اجاره سنگین خانه و هزینههای تحصیل بچهها به حدی کمر شکن است که نمیتوانم در خانه بنشینم و به حقوق دو دختر جوانم بسنده کنم. بغض گوشه گلویش کمیسنگینی میکند و ادامه میدهد: چند ماهی در این شرکتهایی که برای کار در منزل نیرو میفرستند کار کردم اما نه تنها درآمدش کافی نبود بلکه موسسه عامل هم مقداری از پول ما را به عنوان کارمزد از ما میگرفت. به حدی کار در این نوع خانهها سخت و سنگین بود که بعد از چند ماه دیسک کمرم عود کرد و مدتها خانه نشین شدم.
مترو محل درآمد زنان سرپرست خانواده
این بار دیگر اشکش سرازیر میشود و میگوید: فکر کن دخترم! در این شرایط بد اقتصادی من مدتها مجبور بودم برای کمرم به دکتر مراجعه کنم و خرج کنم. تا اینکه یکی از زنهای دست به خیر محل پیشنهاد کرد در مترو جنس بفروشم و سرمایه اولیه را هم خودش تامین کرد. با او به بازار رفتم و این وسایل را که سر جمع 200 هزار تومان هم نمیشود خریدم. خدا را شکر از این راه توانستم درآمد داشته باشم. چون مریضم چند ساعت در روز کار میکنم اما درآمد به لطف خدا بدک نیست. مقدار دقیق درآمدش را نمیگوید. ادامه میدهد: چند بار ماموران مترو جنسهایم را گرفتهاند و یکبار اصلا به من پس ندادند. یکبار مامور مترو وسایلم را گرفت من به حدی ناراحت بودم که به گریه افتادم. مرد جوان ناراحت شد و یواشکی وسایلم را پس داد و من را بین جمعیت انبوه گم کرد تا دیگر ماموران سراغم نیایند.
کارها شرکتی وقابل اعتماد است!
از او که جدا میشوم، غم عجیبی بر قلبم سنگینی میکند اما همه فروشندگان مترو به یک اندازه داستان غمگینی ندارند. زن جوان و نسبتا شیک پوشی که دستمالهای جادویی میفروشد را میبینم. تقریبا سالهاست که او را در مترو میبینم. نحوه تبلیغ کردن و نوع فروش کالایش قابل تحسین است. به جرات میتوانم بگویم هر بار او را در مترو دیدهام فروش خوبی داشته و مشتریان خاصی را به خود جلب میکند. او برای جلب اعتماد مشتریان شماره تلفن همراه خود را ارائه میکند و حتی آدرس مغازه و شعبه اصلی فروشش را هم میدهد. در میان حرفهایش چندین بار تاکید دارد که کارها شرکتی و قابل اعتماد است.
مسافران ناراضی از سر و صدای فروشندگان
داستان مترو و فروشندگانش از جمله مواردی است که از زمان آغاز به کار مترو تا امروز بارها مطرح شده و هر بار به نوع خاصی با آن برخورد شده است. سختگیریهای ماموران مترو در زمان حرکت قطارها بخصوص روزها و ساعات شلوغ مترو بیشتر به چشم میخورد. در میان مسافرانی که با میل و علاقه به دنبال خرید وسایل از مترو هستند، کسانی همحضور دارند که معتقدند اجناس داخل مترو بنجل هستند و خرید از این افراد صرفا باعث دور ریختن پول و شلوغی نابه جای مترو است. زن جوانی که سرش را در میان دستهایش گرفته و معلوم است سر درد دارد چندین بار سر بلند میکند و با عصبانیت به مرد فروشنده سفره در واگن زنان که فریاد میزند خیره میشود. آرام کنارش میروم و از صدای بلند مرد شکایت میکنم. سرش را بلند میکند و با عصبانیت رو به من میگوید: از صبح تا شب سر کار هستم وقتی سوار مترو میشوم اینقدر این صداها آزار دهنده است که میگرنم عود میکند و باعث سر درد وحشتناک میشود. خودتان که میدانید افراد میگرنی نسبت به کوچکترین صداها حساس هستند چه برسد به چنین فریادهایی.
بیشتر وسایلی که در مترو میفرشوند تقلبی است
عصبانیتش با گفتن این حرف تمام نمیشود و ادامه میدهد: بیشتر وسایلی که میفروشند تقلبی و مزخرف است. مثلا این سفرهها از جنس مواد پلاستیکی کهنه ساخته میشود که از نظر بهداشتی استفاده از آن درست نیست. مرد فروشنده این حرفها را که میشنود دفاع میکند اما وقتی میبیند که فایده ندارد، غرولند کنان محل را ترک میکند و در واگن کناری دوباره تبلیغ اجناسش را از سر میگیرد. زن جوان همچنان ناراحت است و ادامه میدهد: مواد کهنه را در زیرزمینهای غیر بهداشتی تبدیل به سفره میکنند و میدهند دست مردم آنوقت با قیمت ارزان به نام جنس بانه میفروشند. مردم ساده هم خرید میکنند.
فروشندگی در مترو بهتر از دزدی و هرزگی است
از او درباره تخصصش میپرسم؛ میگوید شیمیخوانده و اکنون در یک پژوهشکده مشغول کار است. حرفهای ما که گل میاندازد دیگر مسافران نیز وارد بحث میشوند. یکی از زنهای مسن تر میگوید که نوع رفتار زن جوان در قبال فروشندهها اصلا درست نیست. او میگوید: این بندگان خدا برای کسب درآمد و رزق و روزی تلاش میکنند اینکه شما برخورد نامناسب ارائه میکنید اصلا درست نیست. خیلی از این مردان و زنان مجبور به این کارها هستند نمیتوانند دزدی یا هرزگی کنند سعی دارند نان حلال کسب کنند. موافقین و مخالفین این نظریه هر کدام شروع به صحبت میکنند که دخترک کوچکی برای فروش دستمال کاغذی وارد بحث میشود. چند نفر از او دستمال کاغذی میخرند. اما زن عصبانی کنار دست من اعتراض میکند و میگوید: این بچهها بسیار معصوم هستند اما تعداد زیادی از آنها توسط باندهای نامناسب برای فروش اجناس و استفاده از ترحم ما وارد مترو و خیابان میشوند. دولت باید این بخش را کنترل کند که متاسفانه اینگونه نیست. میگویم: این حرف درست است اما بعضی از این بچهها برای کمک به اقتصاد خانه و خانواده کار میکنند.
مدیریت شهری به دنبال ساماندهی دستفروشها باشد
چند روز پیش مرتضی طلایی، عضو شورای شهر تهران با اشاره به آسیبهای اجتماعی موجود در مترو گفته بود: اخیرا اخبار و اطلاعات ناراحتکنندهای از استعمال مواد مخدر در متروی تهران در فضای مجازی منتشر شد که البته مترو اول آن را تکذیب کرد، اما بعد از آن عکاس این سوژه پاسخ مفصلی به این مسئله داد. این عضو شورای اسلامیشهر تهران تصریح کرد: در رابطه با وضع خاص مترو واقعیت این است که فضای موجود زیبنده تهران و شهروندان ما نیست. بحث معضلات اجتماعی و پدیده دستفروشی چهره مترو را نازیبا و به دور از شان شهروندان کرده است. به خاطر دارم در دوره سوم شورا در صحن علنی نسبت به وقوع این شرایط هشدار دادم و امروز عرض میکنم که اگر این واقعیت در مترو ادامه یابد شاهد شکلگیری باندهای جرایم و انتقال وقوع جرم به زیر زمین خواهیم بود. طلایی اظهار کرد: باید وضع موجود و این پدیده را قبول و مدیریت کنیم زیرا این پدیده حاصل مشکلات اقتصادی، بیکاری و پیامدهای آن است. پیشنهاد دارم مدیریت شهری به صورت جدی به دنبال ساماندهی دستفروشها در مترو و مدیریت آنها باشند و نه حذف آنها.
مردم با جمع آوری دستفروشها احساسی برخورد میکنند
سید محمدهادی ایازی، سخنگوی شهرداری تهران هم با اشاره به برخورد احساسی مردم با مامورانی که قصد جلوگیری از فعالیت دستفروشان را دارند، اظهار کرد: مردم حس میکنند که مشکلات اقتصادی جامعه منجر به روی آوردن برخی شهروندان به دستفروشی در مترو شده است، به همین خاطر هنگامیکه ضابطان مترو قصد برخورد با این پدیده را دارند، به کمک دستفروشان میآیند. وی با بیان اینکه شهرداری تهران پشتوانه قانونی لازم برای مقابله با دستفروشی در مترو را دارد، افزود: تکدیگری و دستفروشی جزء مواردی است که میتوان با آن برخورد کرد. اما به دلیل مشکلاتی که برخی از این خانوادهها دارند، کمتر به طور جدی به این موضوع پرداخته شده است.
بحث در مترو به حدی داغ میشود که دیگر نمیشود آن را کنترل کرد. از قطار که پیاده میشوم مدام در ذهنم میچرخد که چه کاری درست است؟ آیا جمع آوری این فروشندگان و برخورد نامناسب با آنها میتواند بازخورد مناسبتری در این شرایط داشته باشد؟ آیا بی توجهی به شرایط نامناسب مالی برخی از این افراد صرفا به خاطر پیشگیری از فروش اجناس تقلبی و شلوغی مترو کار درستی است؟ حال سئوال اصلی این است که افراد بیکار که جامعه هیچگونه فضایی برای آموزش و ایجاد اشتغال آنان ایجاد نکرده، باید چه کار کنند؟ آیا حذف این افراد بر اساس فعالیتهای سلبی کار درستی است؟
نظر شما